محل تبلیغات شما

 

این سنگر بی سپر گلستان نیست

 

امروز روز هجدهم ِ تیر است من می روم لباس جدیدم را

پیراهن بلند سپیدم را بر تن کنم که وقت نشستن نیست

با این کفن شبیه چه خواهم شد؟ با این کفن کجای " که" خواهم رفت؟

با این لباس معرکه خواهم رفت آنجا که جای خستگی تن نیست

 

 

امروز روز هجدهم ِ تیر است یک زخم چرک کرده ی مادرزاد

رگ پارگیّ جان امیرآباد از انقلاب آمده ام، بنشین!!!

آوردم از " کجا؟" کلماتم را در هر نفس جراحت باروت است

آرامش ِ نداشته مبهوت است با اضطراب آمده ام، بنشین

 

امروز روز هجدهم ِ تیر است فریاد از نفس زدن افتاده

در شهر ، رد کم شدن افتاده بگذار تیغ تیز فرود آید

بگذار تا دقیق بسوزانند هر گوشه از سکوت اتاقت را

بگذار بشکنند جناقت را تا مشت روی میز فرود آید

 

 

امروز روز هجدهم تیر است دستی که دل سپرد به باتومش!!!

دستی که دست برد به باتومش از خوابگاه می کِشدت بیرون

از جیغ و داد و خون و خطر رد شد آمد که سد شود همه جاری را

دستی به دستبند " چه کاری را" از بین راه می کِشدت بیرون

 

امروز روز هجدهم تیر است پیراهن بلند سپیدم کو؟

تقویم سرشکسته! امیدم کو؟ با چشم نیمه باز چه باید دید؟

سختی و سفت ناکی و. بی حرکت! دردا! چه تلخ برده شدم از یاد

جا ماندم از غروب امیر آباد با " توده های گاز" چه باید دید؟!

 

◊◊

 

هر روزمان عجیب تر از دیروز در روزهای حادثه ی بسیار؛

به خاک و خون کشیده شدیم ای یار! بنشین که مشت بسته به خویش آید!!!

تقویم می شماردمان از هیچ! ما روزهای سخت نفس گیریم

ما التهاب هجدهم ِ تیریم پاینده باد هرچه که پیش آید!

گوش مخصوص شنیدن کو؟

با این کفن شبیه چه خواهم شد؟

در سنگر کنده خنده جایز نیست

روز ,تیر ,هجدهم ِ ,خواهم ,بنشین ,رد ,تیر است ,روز هجدهم ِ ,هجدهم ِ تیر ,هجدهم تیر ,چه باید

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع مقالات فلوئنت دنیای کاغذی